عــــــاشــــقـــــــان از هــــم جـــــــــدا
داستان عاشقانه واقعی.شهر عاشقانه
وقتي که تو در خيالِ مني خداحافظ عشق من روياي من خداحافظ بانوي شب هاي من خداحافظ اي عشق پركشيده كه در گزر زمان آرامشم را سركشيده خدا حافظ اي دختر خاكستري جواني ام را ربودي بسيار سريع خداحافظ صدفم مرواريدم بعد از تو عشق را از قلبم پر كشيدم پر نكشيدم پر كشاندي روزگارم را پراندي به خدا ميسپارمت اي صدف دريايي همانا تا امروز براي من همانند رويايي خواب آیینه دیده ام انگار با من از ماه گفتی و رفتی دیگر از عشق من نمیپرسم تو فقط آه گفتی و رفتی... عاشق شدم چونان نیلوفری بر روی آب چرخیدم و اما... و امروز من ب رنگ همان نیلوفرم آن روز در پشت پلک هایم قطره قطره عشق می جوشید اما امروز از لای خاطراتم قطره قطره خون می چکد آری "عشق" مرا کشتند من نیلوفری رقصان که در عمق دلش غزل نهفته بود اینجا مینویسم شاید گذر زمان تو را هم یه روز برای خواندن این مطلب به اینجا بکشاند... من همانم که با اینکه میدانستم تو نمیتوانی با من باشی ولی باز دوستت داشتم. منی که میدانستم بیشتر از نصف حرفهایت راست نبود ولی به احترام دلم باور میکردم! و ندانستی که آنهایی که نصف شب با آنها میحرفی و وقتی اس ام اس هایی من نمیآیند میگفتی لابد حافظه پر شده است!!!! همه رفتنی أند و فقط چند روزی تو را میخواهند. من تمام اینها را میدانستم. ولی دوستت داشتم اي عشق ! تو مرا بخش و به خود وامگذار! .
به برگ ريزان هم اميد دارم
برگ ها را چون خيال هايِ با تو بودن
به دورِ سرم مي ريزم
و شکوفه هايِ احساسم
هنوز هم که هنوز
بويِ تو را مي دهند
اينجا ميانِ همه،
و من و تنهايي؛
تو تنها خيالِ مني
قدم در راهم نگذار
چرا که به سختی
قافیه ای دزدیدم از نگاهت
تا شعری نویسم برایت
درست در لحظه دیدارت
قلم لرزید و اشوبی گشت
پیدا و خط زدمش زیرا
نخواهم شعری را
که عاشقتر از من است
من اگر تلخم گه اگر شيرين
من اگر زشتم گه اگر زيبا
اگرم در هستي يا كه در نيستي ام ، غرقم
من اگر مستم وديوانه يا كه هشيارم و فرزانه
من اگر گه خودم هستم و گه توام
تو مرا بخش و به خود وامگذار !
اي عشق جانسوزم !
اگر رد ميكني رد كن ولي من به جز درگاه تو جايي ندارم .
به جز تو باكسي كاري ندارم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |