عــــــاشــــقـــــــان از هــــم جـــــــــدا

داستان عاشقانه واقعی.شهر عاشقانه

درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن

 

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن

 

به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن

 

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

 

شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن

 

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:47 توسط venus| |

چشمانت کدام سو را مینگرد

هزار سال انتظار نگاهت

مرا نا امید نکرد

که اینک

وقتی تو در انتظار دخترک همسایه گام برمیداری

من بیجهت می گریم

و تو بی جهت میخندی

و آسمان نیز چون من

نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:34 توسط venus| |

وقتي که تو در خيالِ مني
به برگ ريزان هم اميد دارم
برگ ها را چون خيال هايِ با تو بودن
به دورِ سرم مي ريزم
و شکوفه هايِ احساسم
هنوز هم که هنوز
بويِ تو را مي دهند
اينجا ميانِ همه،
و من و تنهايي؛
تو تنها خيالِ مني

نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:33 توسط venus| |

خداحافظ عشق من روياي من

خداحافظ بانوي شب هاي من

خداحافظ اي عشق پركشيده

كه در گزر زمان آرامشم را سركشيده

خدا حافظ اي دختر خاكستري

جواني ام را ربودي بسيار سريع

خداحافظ صدفم مرواريدم

 بعد از تو عشق را از قلبم پر كشيدم

پر نكشيدم پر كشاندي

روزگارم را پراندي

به خدا ميسپارمت اي صدف دريايي

همانا تا امروز براي من همانند رويايي

نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:30 توسط venus| |

خواب آیینه دیده ام انگار

با من از ماه گفتی و رفتی

دیگر از عشق من نمیپرسم

تو فقط آه گفتی و رفتی...

نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:27 توسط venus| |

 

عاشق شدم

چونان نیلوفری بر روی آب

چرخیدم

و اما...

و امروز من ب رنگ همان نیلوفرم

آن روز

در پشت پلک هایم

قطره قطره

عشق می جوشید

اما امروز

از لای خاطراتم

قطره قطره

خون می چکد

آری "عشق" مرا کشتند

من

نیلوفری رقصان

که در عمق دلش غزل نهفته بود

نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:26 توسط venus| |

 
قدم در راهم نگذار 
چرا که به سختی 
قافیه ای دزدیدم از نگاهت 
تا شعری نویسم برایت 
درست در لحظه دیدارت 
قلم لرزید و اشوبی گشت
پیدا و خط زدمش زیرا
نخواهم شعری را 
که عاشقتر از من است
نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 1:4 توسط venus| |

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ


پیام کوتاه - گویا آی تی - تک تمپ - آفساید | قالب وبلاگ - گرافیک - وبلاگ